داستان کوتاه شجاع ترین

این وبلاگ صرفا در مورد کتاب و رمان می باشد

داستان کوتاه عاشقانه.
تاریخچه و آداب و رسوم شب یلدا
داستان کوتاه و خواندنی ابراز عشق
داستان او هیچ گاه مرا ترک نکرد مادرم قهرمان من است
دلم می خواد یه دختر داشته باشم
سیزده بدر همگی رنگی
پنجشنبه ۰۶ اردیبهشت ۰۳

داستان کوتاه شجاع ترین

معلم به بچه ها گفت : 
" تو یه کاغذ بنویسید به نظرتون شجاع ترین آدما کیان ؟ 
بهترین متن جایزه داره " 

یکی نوشته بود: 
غواص که بدون محافظ تو اقیانوس با کوسه ها شنا میکننه 
یه نفر نوشته بود : 
اونا که شب میتونن تو قبرستون بخوابن 
یکی دیگه نوشته بود : 
اونایی که تنها چادرمیزنن تو جنگل از حیوونا نمیترسن . و... 


هر کی یه چیزی نوشته بود اما 
این نوشته دست ودلشو لرزوند ، تو کاغذ نوشته شده بود : 
" شجاع ترین آدما اونان کـه خجالت نمیکشن و دست پدرمادرشونو میبوسن...نه سنگ قبرشونو...!!! " 

قطره اشکی بر پهنای صورت معلم دوید.به همراه زمزمه ای ... 
افسوس منهم شجاع نبودم... 

یادمون باشه 
تو خونه ای که {بزرگترها} کوچک میشن 
{کوچکترها} هرگز بزرگ نمیشن
تا كنون نظري ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در فارسی بلاگ ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.