ظرفیت

این وبلاگ صرفا در مورد کتاب و رمان می باشد

داستان کوتاه عاشقانه.
تاریخچه و آداب و رسوم شب یلدا
داستان کوتاه و خواندنی ابراز عشق
داستان او هیچ گاه مرا ترک نکرد مادرم قهرمان من است
دلم می خواد یه دختر داشته باشم
سیزده بدر همگی رنگی
سه شنبه ۲۹ اسفند ۰۲

داستان کوتاه ظرفیت انسان

در روزگاران قدیم مردی از دست روزگار سخت می نالیدپیش استادی رفت و برای رفع غم و رنج خود راهی خواستاستاد لیوان آب نمکی را به خورد او داد و از مزه اش پرسید؟آن مرد آب را به بیرون از دهان ریخت و گفت : خیلی شور و غیر قابل تحمل استاستاد وی را کنار دریا برده و به وی گفت همان مقدار آب بنوشد و بعد از مزه اش پرسید؟

مرد گفت : خوب است و می توان تحمل کرداستاد گفت شوری آب همان سختی های زندگی است.شوری این دو آب یکی ولی ظرفشان متفاوت بود.سختی و رنج دنیا همیشه ثابت است و این ظرفیت ماست که مزه انرا تعین می کند پس وقتی در رنج هستی بهترین کار بالا بردن ظرفیت و درک خود از مسائل است.