- پنجشنبه ۲۵ آبان ۹۶ ۲۰:۵۸ ۲,۵۵۳ بازديد
- ۲۵۳ ۲۵۷
- ادامه مطلب
- ۰ نظر
گفتند: درخواستی نداری؟
گفت: چرا ؛ دوست دارم مادرم بیاید با مادرم صحبتی بکنم.
گفتند: خوب اشکالی ندارد، مادر بیاید.
مادر آمد. گفت: پسرم چه می خواهی؟
گفت: مادر دوست دارم زبانت را دربیاوری بگذاری در دهان من؛ من همین آرزو را دارم.
مادر هم گفت: باشه. زبان را درآورد. این فرزند شروع کرد گاز گرفتن زبان مادر.
- سه شنبه ۲۳ آبان ۹۶ ۲۲:۳۸ ۲,۳۹۷ بازديد
- ۲۶۰ ۲۴۴
- ادامه مطلب
- ۰ نظر
روزی پسری ، دختری را دید که خیلی ساکت هست گفت :چراساکت
هستین باچشمانی پر از اشک دخترک جواب داد: من عاشق پسری
هستم واون پسرنمیدونه من عاشقش هستم ،پسرک گفت :من هم
عاشق دختری هستم که خیلی همدیگر رودوست داریم و یک سالی
هست عاشق هم دیگه هستیم ،دخترک با چشمانی پر از اشک به
پسرک گفت:خوش به حال تو.دخترک به پسرک گفت میتونیم باز
همدیگر روببینیم . پسرک جواب داد:بله با هم قرار گذاشتن
- یکشنبه ۲۱ آبان ۹۶ ۰۹:۱۶ ۲,۳۸۸ بازديد
- ۲۳۱ ۲۵۹
- ادامه مطلب
- ۰ نظر
روزی یک مرد ثروتمند، پسر بچه کوچکش را به ده برد تا به او نشان دهد مردمی که در آنجا زندگی می کنند، چقدر فقیر هستند.
آن دو یک شبانه روز در خانه محقر یک روستایی مهمان بودند. در راه بازگشت و در پایان سفر، مرد از پسرش پرسید: نظرت در مورد مسافرتمان چه بود؟پسر پاسخ داد:
- پنجشنبه ۱۸ آبان ۹۶ ۱۳:۵۹ ۲,۳۶۵ بازديد
- ۲۴۸ ۲۵۶
- ادامه مطلب
- ۰ نظر
- بابا شما برای هر ساعت کار چقدر پول میگیرید؟
مرد با عصبانیت پاسخ داد : این به تو ربطی نداره. چرا چنین سوالی میپرسی؟
- فقط می خواهم بدانم. بگویید برای هر ساعت کار چقدر پول میگیرید؟
- اگر باید بدانی می گویم. ۲۰ دلار.
- میشود لطفا ۱۰ دلار به من قرض بدهید؟
مرد بیشتر عصبانی شد و گفت : اگر دلیلت برای پرسیدن این سوال فقط این بود که پولی برای خرید اسباب بازی از من بگیری، سریع به اتاقت برو و فکر کن که چرا اینقدر خودخواه هستی. من هر روز کار می کنم و برای چنین رفتارهای کودکانه ای وقت ندارم.
پسر کوچک آرام به اتاقش رفت و در را بست.
مرد نشست و باز هم عصبانی تر شد.
بعد از حدود یک ساعت مرد آرامتر شد و فکر کرد که شاید با پسر کوچکش خیلی خشن رفتار کرده است.
بخصوص اینکه خیلی کم پیش می آمد پسرک از پدرش پول درخواست کند.
مرد به سمت اتاق پسر رفت و در را باز کرد.
- خواب هستی پسرم؟
- یکشنبه ۱۴ آبان ۹۶ ۲۰:۲۱ ۲,۳۹۶ بازديد
- ۲۴۰ ۲۴۰
- ادامه مطلب
- ۰ نظر
روز اول کلاس، آمد روی صندلی نشست و بیمقدمه و بدون حالواحوالپرسی رو به یکی از پسرهای کلاس کرد و گفت:
"اگه امروز که از خونه اومدی بیرون، اولین نفر تو خیابون بهت میگفت زیپت بازه، چی کار میکردی؟"
پسره گفت: "زود چکاش میکردم."
استاد گفت:
"اگر نفر دوم هم میگفت زیپت بازه، چطور؟"
پسره گفت: "با شک، دوباره زیپم رو چک میکردم." استاد پرسید: "اگر تا نفر دهمی که میدیدی، میگفت زیپت بازه، چطور؟"
پسره گفت: "شاید دیگه محل نمیذاشتم." استاد ادامه داد: "فرض کن از یه جا به بعد، دیگه هرکی از جلوت رد میشد، یه نگاه به زیپت میانداخت و میخندید. اون موقع چیکار میکردی؟"
پسره هاج و واج گفت:
"شاید لباسم رو میانداختم روی شلوارم." استاد با پرسش بعدی، تیر خلاص رو زد :
"حالا اگر شب، عروسی دعوت باشی، حاضری بری؟"
پسره گفت: "نه! ترجیح میدم جایی نرم تا بفهمم چه مرگمه."
استاد یهو برگشت با حالتی خندهدار گفت:
- سه شنبه ۰۹ آبان ۹۶ ۰۹:۴۵ ۲,۳۸۰ بازديد
- ۲۳۱ ۲۵۷
- ادامه مطلب
- ۰ نظر
قبل از اینکه حرفی بزنم خندید گفت چیه؟ توام مثه بقیه میخوای بگی موی بلند خیلی بیشتر بهت میومد؟ میخوای بگی اونجوری خیلی جذاب تر بودی؟
هیچی نگفتم و فقط نگاهش کردم،
ادامه داد از صبح که اومدم دانشگاه هر کدوم از بچه ها که منو میبینن همینو بهم میگن
گفتم خب راست میگن دیگه موی بلند خیلی بیشتر بهت میومد،
یکم اومد نزدیک تر زل زد تو چشمام
گفت یه سوال دارم
سرمو تکون دادم که سوالت چیه؟
- یکشنبه ۰۷ آبان ۹۶ ۰۹:۲۴ ۲,۳۷۱ بازديد
- ۲۵۱ ۲۶۰
- ادامه مطلب
- ۰ نظر
همین چند هفته پیش بود که یک ایرانی داخل بانک در منهتن نیویورک شد و یک شماره از دستگاه گرفت.
وقتی شماره اش از بلندگو اعلام شد بلند شد و پیش کارشناس بانک رفت و گفت که برای مدت دو هفته قصد سفر تجاری به اروپا را داره و به همین دلیل نیاز به یک وام فوری بمبلغ 5000 دلار داره
کارشناس نگاهی به تیپ و لباس موجه مرد کرد و گفت که برای اعطای وام نیاز به قدری وثیقه و گارانتی داره..
و مرد هم سریع دستش را کرد توی جیبش و کلید ماشین فراری جدیدش را که دقیقا جلوی در بانک پارک کرده بود را به کارشناس داد و رئیس بانک هم پس از تطابق مشخصات مالک خودرو بالاخره با وام آقا موافقت کرد آنهم فقط برای دو هفته .
کارمند بانک هم سریع کلید ماشین گرانقیمت را گرفت و....
- سه شنبه ۰۲ آبان ۹۶ ۰۹:۱۱ ۲,۵۵۰ بازديد
- ۲۶۷ ۲۸۱
- ادامه مطلب
- ۱ نظر