نزدیک عید بود و مادرم مشتاقانه در تدارک و تغییر برخی از وسایل و تمیز کردن منزل بود . مادرم تصمیم گرفته بود که تقریبا بیشتر وسایل منزل را تغییر دهد و به جای وسایلی که چندان هم قدیمی نبود یکسری مبلمان جدید و... را جایگزین کند. آخرین سری وسایلمان را که آوردند مادرم آنها را تحویل گرفت و دستمزد کارگران و راننده وانت را پرداخت کرد.فردای آن روز مادرم متوجه اشکال در یکی از میزها شد و این بار راننده که «پیمان» نام داشت و پسری خوشقیافه و بسیار مودب بود برای بردن میز به تنهایی آمد و آن را با خود برد و قرار شد بعد از تعویض روز بعد آن را بیاورد. مادرم جزو آن دسته از خانمهای تنوعطلب بود که نه تنها در تغییر وسایل منزل خیلی دست و دلباز بود بلکه در صرف وقت برای دوستانش هم تا مرز فداکاری پیش میرفت و اغلب مرا تنها میگذاشت و به بهانههای مختلف وقتش را با دوستانش در بیرون از منزل میگذراند.
- دوشنبه ۲۹ خرداد ۹۶ ۱۵:۲۰ ۲,۴۵۵ بازديد
- ۳۴۳ ۳۵۷
- ادامه مطلب
- ۰ نظر